زندگی شیرین است
چون تو هستی و تو امید منی
که تو لیلای منی
چه خوش این جنگیدن
من برای تو شدن
با خودم میجنگم...آرش
دل من خسته از این عادت ها
عادت دوری تو
عادت گریه شب
همه از دوری تو
تو مرا نزدیکی و منم دور از تو
چشم من تسلیمم
بگذر از دور از تو...آرش
فصل نو می آید
و من انگار کمی کهنه ترم
کهنه از دیدن سال های نو
کهنه دیدن سال ها دوری تو
دوری تو شده امروز برایم حسرت
که تو هستی عشقم
و چرا من دورم؟
چون تو لیلی هستی
و من انگار هنوزم
مجنون نشدم...آرش
غربت لحظه مرا گریانده
و در این لحظه چقدر فهمیدم
که مسافر هستم
که مسافر بودم
سفرم رو به کجاست؟
قربت لحظه مرا گریانده
و در این لحظه چقدر فهمیدم
همه این گل ها
همه زیبایی ها
همه این دنیا
همه اش مدرسه زیبایی ست
پس بیا زیبا شو
که سفر رو به خدا ست...آرش