يكشنبه ۶ دی ۹۴
قلب آدم الماسی است که روح دارد و حرکت میکند
این الماس گاهی راهش را گم میکند و با کار های اشتباه کدر میشود
در اولین اشتباه خیلی ناراحت است
چون دیگر مثل قبل نمی درخشد و فکر میکند پاک نیست...
اما چون راهش را گم کرده روز به روز کدر تر و کدر تر میشود
آنقدر که روزی متوجه میشود نگاه دیگران به او فرق کرده
به خود شک میکند و میگوید؛
مگر من الماس نیستم؟
آری او دیگر آن الماس دوست داشتی نیست
بلکه آنقدر کدر شده که مثل ذغال با او رفتار میکنن
ای کاش این را بفهمد
و آنقدر گریه کند تا سیاهی ها بروند
و دوباره بدرخشد...آرش